پارسوماش خبر :
اشاره: رونمایی از کتاب های “دیوان داراب رئیسی”گردآوری آقای رضا صالحی، “زندگی نامه دکتر ابوالقاسم بختیار”، ترجمه خانم صدری سلطانی و مجموعه داستان “آمبولانس سیاه” تالیف دکتر عباس رضوی پیرانشاهی بعداز ظهر چهارشنبه یکم اسفندماه در ففرهنگسرای ارسباران تهران برگزار شد.سخنرانان در این همایش دیدگاه ها و نظرات خود را در مورد کتاب ها بیان نمودند.متن سخنرانی دکتر فرشید خدادادیان، پژوهشگر تاریخ نفت و میراث صنعتی در این همایش به شرح زیر بود؛
خانم ها و آقایان سلام.بسیار خوشحال و مفتخرم که در نخستین روز از اسفند ماه در اینجا و به این بهانه فرهنگی و زیبا؛ رونمایی از سه کتاب، در خدمت شما هستم.از شما نیز سپاسگزارم که علیرغم همه مشغله های طبیعی پایان سال و شرایطی که همگی کمابیش در آن درگیر هستیم، برای این کار فرهنگی وقت گذاشته اید و در یک روز غیر تعطیل اینجا تشریف آورده اید.
دوستان فرهیخته من؛ قباد آذرآیین، دکتر عباس قنبری عدیوی و دکتر اردشیر صالح پور، پیش از بنده گفتنی ها را در مورد این آثار فرمودند و بنده هم به حکم وظیفه مواردی که بنظر می رسد می توان به فرمایشات دوستان اضافه کرد، عرض می کنم.
تبریک عرض می کنم انتشار این سه اثر فرهنگی را به بانو سلطانی و آقایان صالحی و رضوی و گرامی می دارم؛ یاد و نام استاد عزیز و فرهیخته و بزرگوارمان؛ زنده یاد “آ داراب رئیسی” را که سهمی بزرگ در مانایی و بقای فرهنگ ایران زمین دارد و در سهم و بهره ی شخصی نیز، بخشی از آموخته ها و تجربیات فرهنگی من، افتخار آشنایی و شاگردی ایشان و استاد “قهرمان محمدی” در مقطعی بود که نشریه وزین “کوهرنگ” منتشر می شد.
در حوزه شعر؛ من سواد و صلاحیت اظهار نظر ندارم و مخاطب عام هستم، اما به همین اندازه درک می کنم که گردآوری دیوان شاعری در سطح و اعتبار زنده یاد آ داراب رئیسی چقدر نیاز فرهنگی و ادبی کشور و البته منطقه ما بوده است.
با همین توجیه؛ فوکوس و محوریت عرایض بنده در چند دقیقه ای که خدمتتان هستم، به دو اثر دیگر یعنی ترجمه “زندگی نامه زنده یاد دکتر ابوالقاسم بختیار” توسط بانو صدری سلطانی و مجموعه داستان “آمبولانس سیاه”، نوشته استاد و معلم همیشه ام، دکتر عباس رضوی اختصاص دارد و البته با رویکرد ارتباط این آثار با تاریخ نفت و تاریخ شفاهی شرکت شهرهای نفتی ایران، سعی می کنم، به میزان فهم و برداشت خودم از این دو اثر ارزشمند که لطف کرده اند و قبلا برای من فرستاده اند و به دقت خوانده ام، مواردی را با شما به اشتراک بگذارم.
زنده یاد دکتر ابوالقاسم بختیار، همانگونه که می دانید و دوستان نیز یادآوری کردند، چهره ای منحصر بفرد و شاخص در تاریخ ایران است.احتمالا می دانید که عزیزان بروجنی ما (به حق)،تعصب و ارادت خاصی به دکتر بختیار داشته و دارند.شاهد این ارادت و توجه ویژه؛ انتشار کتاب قبلی در زمینه ی معرفی این شخصیت با عنوان؛ “در جستجوی هلن، از بروجن تا نیویورک” است که آقای عباس بحرینی بروجنی تالیف کرده و منظور از “هلن” بانوی امریکایی؛ “هلن جفریز” است که سالها در بختیاری بود و او نیز خدمات ویژه ای انجام داد و کوه “هلن” در چهارمحال و بختیاری نیز به نام او نامگذاری شده.دیگر مورد؛ اقدام به طراحی و انتشار تمبر دکتر بختیار است که یکی دو سال پییش به مناسبت روز پزشک در بروجن یا شهرکرد رونمایی شد.
زحمت بی بی صدری سلطانی، دریچه ای است دیگر به زندگی و زمانه دکتر بختیار و به زحمت ایشان و به استناد اسناد و نامه های مورد استفاده نویسندگان کتاب در متن ترجمه شده، ما امروز اطلاعات بهتری از یک شخصیت تاریخی در سطح بین المللی و ملی و همچنین یک شخصیت نفتی داریم.
در مورد کتاب دکتر رضوی نیز باید عرض کنم؛ افتخار آشنایی و شاگردی من در محضر دکتر عباس رضوی پیرانشاهی به دوران دانشجویی مقطع کارشناسی بازمی گردد.سال۱۳۷۶ بود….. و حال و هوای دیگری بود.جامعه دانشگاهی پویا و فعال بود و دکتر رضوی نیز از اساتید جوان، با دانش، فرهیخته و درعین حال مهربان و صمیمی ما بودند که بسیار از ایشان آموختیم.
“آمبولانس سیاه” دکتر رضوی تجربه های زیسته کودکی است که بخش زیادی از این نقاط عطف تاریخی را پشت سرنهاده.در بخش زیادی از آنها درگیر بوده و در تمامی این موارد یک موضوع دغدغه و پرسش فلسفی ذهن پرسشگرش بوده؛ “مرگ” و ماشین مرده کشونی که زمانی که می بیند یکی از عزیزان خودش را به قبرستان می برد، دیگر نمی تواند برای فرار از نکبت آن تف کند!
“آمبولانس سیاه” یا بقول خودمانی؛ “ماشین مُرده کشون” یک عنوان فرعی نیز دارد؛ “مرگ از نگاه کودک” هم نسلان دکتر رضوی و هم نسلان من می دانند که کودکی ما در شرکت شهر نفتی مسجد سلیمان، به قول استاد علیرضا اسیوند، “شهر میلیونرهای زاغه نشین” مالامال از لحظات و روزهای پارادوکسیکالی بود که هر مورد و هر روز و شاید هر ساعتش می تواند “تم” و موضوع یک داستان، یک شعر یا یک پژوهش تاریخی باشد.
اثر دکتر رضوی، علیرغم اینکه از منظر ادبی قابل بررسی است و البته که کار کسی مثل استاد آذرآیین نازنین است، به باور من از منظر ادبیات نفتی و به تبع آن تاریخ نفت و در بخش هایی حتی تاریخ شفاهی نفت نیز چنانچه عرض می کنم، قابل توجه و تامل است.
بازخوانی تجربه های زیسته نویسنده به بیانی ساده و در عین حال تاثیرگذار به مخاطب است.در جای جای کتاب، چنانچه پیشتر و در متنی که برای معرفی کتاب نوشته ام عرض کرده ام؛ ما شاهد همراهی سنت و مدرنیزاسیون با یکدیگر هستیم.تاکیدم بر همراهی به جای اصطلاح غلط مرسوم؛ تقابل سنت و مدرنیته است.به دو دلیل نخست اینکه ما در مسجد سلیمان و در دیگر شرکت شهرهای نفتی، اساسا مدرنیزاسیون داریم و این مدرنیزاسیون الزاما و در همه جا به مدرنیته با تعریف مشخصی که از مدرنیته داریم ختم نشده است و دلیل دوم اینکه؛ در کمتر موردی در شرکت شهرهای نفتی، ما شاهد تقابل بین سنت و مدرنیزاسیون هستیم.به عکس مستندات تاریخی بیانگر این است که شیفت شدن مسجدسلیمانی های نسل اول و دوم از پارادایم سنت به پارادایم مدرن به مرور، لایه لایه و تدریجی بوده است و دکتر رضوی در داستان های خود در این کتاب به نیکی به این موارد اشاره کرده است.
بخش هایی از داستان های دکتر رضوی در حقیقت تاریخ شفاهی است و از این منظر یک منبع تاریخی ارزشمند نیز محسوب می شود.فارغ از نظری که امروز حتی ممکن است خود دکتر رضوی نیز به مقطع زمانی گفته شده داشته باشد، تصویری که او از لحظه کشته شدن مرحوم اسفندیار موسوی ارائه می دهد، بعنوان یک شاهد عینی و بُرِشی از تاریخ شفاهی آن مقطع ارزشمند و قابل توجه است.بنابراین می خواهم عرض کنم که زحمت دکتر رضوی را باید ناداستانی بدانیم که واجد اطلاعات تاریخی و تاریخ شفاهی ارزشمند است.
در پایان مجدد خدمت عزیزان فرهیخته انتشار کتاب های شان را تبریک عرض می کنم و از حوصله شما عزیزان نیز سپاسگزارم.